406.

ساخت وبلاگ

حدود دو یا سه سالی هست که روی میزم یه شاخه کوچیک گل قاشقی دارم که تو یه گلدون آب گذاشتم. از اول قصد نداشتم که بکارمش، چون نگهداری گل تو فضای اداره سخته و فقط می خواستم یه رد و نشونی از گل روی میزم داشته باشم. برای همینم به محض این که شاخه اش ریشه میزد، ریشه هاشو جدا می کردم و دوباره توی آب میذاشتم تا خراب نشه.

چند وقتی بود که خیلی حال و حوصله خودمم نداشتم چه برسه به این که بخوام به گلدونم توجه کنم و بنابراین رهاش کرده بودم به امون خدا تا این که متاسفانه برگاش کاملا زرد شد. ولی من بازم نه ازش دلجویی کردم و نه دور انداختمش، فقط ته دلم غصه خوردم.

چند روز پیش دیدم که دو تا برگ کوچیک نو، دقیقا منشعب از همون برگ های زرد، دارن چشمک میزنن. تو دلم خوشحال شدم اما بازم بی حوصله تر از اونی بودم که بخوام حتی ابش رو عوض کنم. تا این که امروز همکارم ازم پرسید: "این گلتو دیدی؟ قصه اش رو شنیدی؟" گفتم دیدمش، اما قصه اش رو نشنیدم. گفت این داره میگه "منو هرچقدرم رها کنی، بازم سبز میشم". دیگه دلم طاقت نیاورد و بالاخره بعد هشت ماه پاشدم ابشو عوض کردم و یکمی ریشه هاشو کوتاه کردم. برگ های زردشو جدا نکردم، چون برگ های جدید با تکیه به همونا دارن رشد می کنن. احتمالا یکمی که این کوچولوترا جون بگیرن، اون برگای زردم خودبخود جدا میشن و میفتن. و این قصه چه آگاهی خوبی برای من داشت.

تا حالا تجربه کردین که بخواین یه برگ زردو از یه گل جدا کنین، اما راحت کنده نشه؟ معمولا وقتی این اتفاق میفته که هنوز اون برگ کاملا خشک نشده، هرچند که ظاهرش چیز دیگه ای نشون میده. حکم غم و ناراحتی هم برای ادمیزاد همینه. شاید در ظاهر زمان زیادی ازش گذشته، اما نمیشه به زور جداش کرد. باید صبر کرد تا خودش ازت جدا بشه. نباید نگران این زرد شدنه باشی، زور سبز شدن همیشه بیشتره.

نوای زندگی...
ما را در سایت نوای زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soundsoflifeo بازدید : 54 تاريخ : پنجشنبه 31 فروردين 1402 ساعت: 22:37